گل پسرگل پسر، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 1 روز سن داره

امیرعلی هدیه خدا

ملالی نیست جز دوری شما !

سلام مامانی خوبی قربونت برم چه خبرا ؟ اون ورا که شما هستید هوا خوبه ؟ با خاله زاده ناز و توپولیت خوش می گذره ؟ فدات شم ، من خیلی دوست دارم بیشتر برات بنویسم اما وقت نمی شه . یعنی خواب امون نمی ده آ آخه به افتخار حضور شما من حسابی خواب آلو شدم .  اگه خدا بخواد دوشنبه قراره برم سونوگرافی تا بفهمیم شما نازنازی دقیقا چند وقتتونه !!!!!!!!!!!!!! آرزو می کنم خبر سلامتی ات رو هرچه زودتر بشنویم.  قربونت برم بای بای ...
24 فروردين 1392

دلگویه های بابایی به نی نی جون جونی

سلام بابایی جون جونی مامان سارا هی می گن چرا من کم برای شما مطلب می نویسم... سعی می کنم بیشتر بشه باشه بابایی اما مطلب امروزم برای شما کوچولوی ناز نازی یه شعر حرف دیگه ای بجز این برات نمی نویسم باشه بابایی. البته شاعر این شعر معاصره ولی من اسمشو نمی گم!!!! نی نی  اي كودك دردانه ي من چراغ تابناك خانه ي من   بگو بابا!چطوره حال سركار؟ صفا آورده اي،مشتاق ديدار!   عزیزم!منتي برما نهادي كه پابر ديده ي بابا نهادي   بتو گفتم:دراينجاپاي مگذار عنان مركب خود را نگهدار   در اين سامان بغير از شور وشر نيست شرافت جز بدست سيم و زر نيست   شرف،هرگز خريداري ندارد درستي،هيچ بازاري ندارد &...
24 فروردين 1392

8 هفتگیت مبارک توچولو

سلام بابایی خوبی؟ چی کار می کنی؟ بابایی امروز شما 8 هفته و 1 روزه هستی .... فکر کنم الان دیگه باید 1 سانتی متر شده باشی. مامانی برات نوشته بود 13 بدر رفتیم بیرون. مامانی مهین و بابایی علی تنها بودن آخه عمه فاطمه هم رفته بود شمال (دیشب اومدن) من و مامانی سارا هم گفتیم دیروز که 15 فروردین بود با مامانی مهین و بابایی بریم بیرون. بابایی رفتیم یه پارک خیلی پارک تمیز بود اسمش و نمی دونم اینقدر تمیز بود که مامانی می گفت مثل دستشویی های خارجه. دیروز وسیله بازی با خودمون نبرده بودیم برای همین هم من یکی از بازی هایی که وقتی مدرسه می رفتم رو به مامانی سارا یاد دادم و با هم بازی کردیم. نتیجه رو نمی گم    مامانی سارا ...
16 فروردين 1392

سلام خاله جون

سلام خاله جون من خاله بهارم.خیلی اهل نوشتن نیستم ولی چون خیلی عزیزی امروز بعداز خواندن متن مامان سارا تصمیم به نوشتن گرفتم. اگه راستش روبخوای مامان سارا وباباعلی با خبری که ٧فروردین خونه خاله مائده به مادادن کل خانواده رو سورپرایز کردند.یه سورپرایز واقعی. درهرصورت ما از حضور شما خیلی خوشحالیم وآرزوی سلامتی وبهترینها روبرات داریم. امیدوارم همبازی خوبی برای نی نی من و عمو وحید باشی وخاله زاده ها همیشه هوای هم رو داشته باشید. دوستت دارم عزیزم ،مراقب خودت ومامانی سارا باش. ...
14 فروردين 1392

سیزده بدر

دیروز سیزده بدر یا به قول بعضی ها روز طبیعت بود ، ما هم مثل بقیه برای اینکه نحسی 13 نگیرتمون رفتیم بیرون. جای خیلی دوری نرفتیم ، من و بابا ، مامان تی تی و بابا خلیل، خاله مائده و عمومحسن ، خاله الهام و عمو حجت و مامانی و بابایی نازگل . خیلی خوش گذشت ، من که فقط خوردم . دریغ از یه قدم راه رفتن!! ناهار بابا خلیل آب گوشت درست کرده بودند ، فوق العاده بود ، مامانی نازگل هم لوبیاپلو آورده بودند ، وای خدایا دلم خواست !!! راستی برای ناهار عمه حمیده نازگلی هم اومدند. برای عصر هم مامانی نازگل آش درست کردند ، خیلی مزه داد ولی تا صبح از دل درد نتونستم بخوابم. ولی درکل روز خوبی بود . با خاله الهام و عمو حجت دومینو بازی کردیم و این تنها فعالیت...
14 فروردين 1392

بابا علی

سلام بابایی جون جونی بابایی شتمو من عسل طلا خوب غذا بخور تا بزرگ بشی چاق بشی چله بشی وقتی اومدی من بخورمت. باشه بابایی دیروز شما فسقلی قلقلی شتمو هوس پیتزا کردی بودی آخه بابا جان شما مگه تا حالا پیتزا خوردی که هوس می کنی. خشگل طلا شما باید هواستو جمع کنی آخه فست فود برای شما و مامانی سارا خوب نیست. بابایی مجبور شد براتون پیتزا خونگی درست کنه. امیدوارم اونایی که می خونن دلشون نخواد. آخه خیلی خوشمزه نشده بود. ولی برای شما قلقلی ناز طلا پیتزای گوشت (بوقلمون و گوسفند) و سبزیجات براتون درست کردم.امیدوارم از دست پخت پدر رضایت کامل داشته باشید. بابایی بالا غیرتاً منو اینقدر مجبور به آشپزی نکن دیگه باشه بابایی جون جونی. بابایی خشگلم حالت خ...
11 فروردين 1392

سلام مامانی

سلام گلم قربونت برم برای من هنوز گفتن سلام مامان عجیب و غریبه !!!!! هنوز خودم باورم نمی شه . اما نه مثل این که شما تصمیم راسخ برای اومدن پیش ما داری ، پس بهت می گم خوش اومدی! ولی انصافا همه رو غافلگیر کردی. به هر کی حضورت رو خبر می دیم  تعجب می کنند اما با عکس العمل های متفاوت !! دیروز ناهار خونه عمه فاطمه بودیم ، می خواستیم این خبر رو بهشون اونجا بدیم ، ما فکر می کردیم فقط مامان مهین و خاله مهری اینا اونجان اما !!!!!!!!!!!!!!!!!!! خاله مریم اینا ، یه دختر خاله و یه پر خاله بابا علی با خانواده و دایی مهدی و دایی محمد هم دعوت بودند تازه پسر عمه بابا علی هم بودند!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! بابا علی نمی تونست تحمل کنه تا آخر به مامان...
10 فروردين 1392

بدون عنوان

سلام بابایی جون جونی بابایی ایشا ا... خوب و سالم باشی ناقلا امروز 4 روزه که فهمیدیم اومدی تو زندگی ما اومدی و ما رو خوشحال کردی. البته خداییش رو بگم عمراً من و مامان سارا فکر نمی کردیم که شما اصلاً وجود داری... اوه اوه مامانی یه کارایی کرده که هر بچه دیگه ای هم بود نمی موند. یه عالمه کارایی که برای خانم های باردار ضرر داره انجام داده خوب آخه اصلاً فکر نمی کردیم شما وجود داشته باشی اصل طلا. امیدوارم خدا شما رو صحیح و سلامت حفظ کنه و بچه صالح و اهل برای من و مامان جونت باشی. البته من شما رو خیلی دوست دارم بابایی ولی بهت بگم بدونی مامان سارا جای خودشو داره و شما علاقه بین مارو کم که نمی کنی هیچ بیشترش هم کردی. راستی بابایی بگم برات ...
8 فروردين 1392
1